این مطلب رو چند وقت پیش روی سایت خیبر نوشته بودم هر وقت این مطلب رو می خونم باز داغ دلم تازه میشه
سینه ام سنگین است و گلویم خشک. صدای خس خس نفس هایم اعصابم را خرد کرده است. دستان لرزان من قادر به انتقال افکار آشفته ام بر روی کاغذ نیستند.قلم توان حمل سنگینی کلمات را ندارد. تمرکز واژه ای غریب است و تفکر کلمه ای دست نیافتنی. تلاش یک طنز به نظر میرسد که برای گذراندن عمر اختراع شده است.
هر چه فکر میکنم بیشتر اطمینان پیدا می کنم که ما کلمات را هر طور خودمان دوست داشتیم ترجمه کردیم. ما برای حقیقت کلمات ارزشی قائل نیستم و فقط آنها را برای به سخره گرفتن استفاده می کنیم. اعتقاد، عقیده، مسلک، همه و همه ترکیب حروفی بی معنی به نظر می رسند که ما برایشان مفاهیم خاصی در نظر گرفته ایم. مفاهیمی که از ابتدا اشتباه تعریف شده است. مفاهیمی که هرگز وجود نداشتند. دیگر نمی توان این کلمات را ترجمه کرد. وای به حال ما وقتی که هرکسی به خود اجازه می دهد فرهنگ لغت بنویسد.
این روزها هدف مفهومی ندارد. زندگی و چریدن با هم فرقی ندارد. ما زنده ایم تا فقط و فقط زندگی کنیم، زنده ایم تا چریدن را تجربه کنیم. چیز دیگری معنی ندارد. مهم این است که خوش باشیم. اگر سرسبزی و طراوت مرتع ها از بین برود، دیگر انگیزه ای برای ادامه زندگی نداریم. ما محکومیم، به جرم بودن.
تعالی، هدف، عشق، بنی آدم،جوانمردی، مفروضاتی بودند که سالها پیش در قطعه خرافات دفن شدند یا بهتر بگویم ما آنها را دفن کردیم. امروز حتی خاطرشان هم زنده نیست. قدیم تر ها حد اقل بالای سر قبرشان فاتحه ای می خواندیم. یادت هست چه میگفتی : آآآآآآآآآآآآآآآآآه خدایش بی آمرزد عشق عجب کلمه ای بود!!!! . یادت می آید که می گفتی ما زندگانی نمی کنیم، زنده مانی میکنیم. من تازه امروز معنی آن را فهمیدم.
جوانمردی را نمی دانستیم چگونه باید معنی کرد ، فقط آن را در خاطرات پدر بزرگ شنیده بودیم. نمی دانم شاید پدر بزرگ هم آن را در خواب دیده بود.
دیشب فرهنگ لغت یکی از روشن فکران معاصر را به عاریه گرفتم. مفاهیم بسیار پر مغزی در آن بود. برای مثال چند کلمه را برایت نقل میکنم.
خواب : کابوس
عشق : اسارت
هدف : وجود خارجی ندارد. یکی از افسانه های قدیمی ایران باستان بوده که تعریف علمی ندارد.
جوانمردی : حماقت
زندگی : نه شروع آن در اختیار توست نه پایانش . پس دم را غنیمت شمار و تا می توانی خوش باش.
من با خودم مشکل دارم. با تو مشکل دارم. با مفاهیم، فرهنگ، لغت نامه و هر چیز دیگری مشکل دارم. مشکل من این است که اصلا چرا وجود دارم. چرا کلید سعادت در ارتفاع دو متری آویزان شده ولی من فقط یک متر و هفتاد سانت قد دارم.
من سوالی دارم، آیا جواب آن را می دانی ؟
جرم من چیست ؟